صفحات

۱۳۹۰ مرداد ۱۷, دوشنبه

اعتصاب غذايي و تـراژدي 3 تـن فدايي قيـزيلبــــاش

اورمو ايشچيلري : به نقل از قورتولوش
قوشـــاچاي در زندان يزد
تايماز يئدديلر- آرازبارلي
براساس اخبار منتشره در سايتها، سه تن از زندانيان قيزيلباش اهل حق  محبوس در زندان يزد دست به اعتصاب غذا زده اند. به گزارش و بنا به گفته نزديکان اين افراد، سهندعلی محمدي٬ بخشعلی محمدی و عبادالله قاسم زاده در اعتراض به آنچه عدم اطلاع از دليل دادگاهی مجدد خود عنوان شده، از روز شنبه يکم مرداد 1390 دست به اعتصاب غذا زده اند. يادآوری می­گردد سهندعلی محمدي٬ بخشعلی محمدی و عبادالله قاسم زاده از اهالی روستای اوچ تپه از توابع شهرستان قوشاچای هستند که در پی درگيريهای سال ۱۳۸۳ بين نيروی انتظامی و جمعی از قيزيلباشان اهل حق  آتش بيگي در اين شهر دستگير و پس از شكنجه هاي غير انساني و محاکمه مغرضانه و بلا تكليفي چند ساله هر کدام به تحمل ۱۳ سال حبس و تبعيد به زندان يزد محکوم شده بودند.
مهدي قاسم زاده يكي از اين قيزيلباشان كه در سال 1388 توسط رژيم اعدام گرديد، در خاطرات خود مي نويسد:
وقتي يك قيزيلباش اهل حق  در ايران متولد مي شود، توهين نيز همراه او متولد مي شود. توهين برادر دوقلوي قيزيلباش اهل حق  مي باشد. فكر مي كنيد چه درصدي از كودكان قيزيلباش اهل حق  بخاطر اين توهين ها و تحقيرها از ادامه تحصيل باز مانده اند؟ آنهايي كه تحقيرها را بجان خريده  و از كنار توهين ها گذشتند و ادامه تحصيل دادند، باز نتوانستند از غربال تفتيش عقايد رژيم آخوندي گذشته و وارد دانشگاه شوند. البته مدرك دانشگاهي به چه كار مي آيد، زماني كه حق استخدام نيز نباشد.”
در اين نوشته قبل از اينكه روايت ماجرا را از زبان يكي از اين فداييان بشنويم، سعي خواهد شد به اختصار شما را، از نحوه درگيري و علل آن از زبان خود معروضان تا حدودي مطلع سازيم:

در طول چهارده قرن گذشته، خصوصا بعد از انقلاب اسلامي، تبعیض ها و تهمت های ناروا و تبلیغات سوء و منفی به عناوین مختلف جهت خدشه دار نمودن چهره قيزيلباش اهل حق در تمام زمینه های معنوی و فرهنگی از طریق تریبونها و رسانه ها و به طرق مختلف اقدامات زیادی از طرف مسئولین این حکومت و خود شخص رهبر وقت نظام جمهوری اسلامی ایران، علیه فرقه مظلوم اهل حق انجام گرفته و میگیرد. ظلمی که این فرقه در 28 سال گذشته متحمل گردیده، همیشه با صبر و تحمل و شکیبایی راه تقیه را در پیش گرفته است. در اینجا به گوشه ای از این ستمها اشاره می شود: در سال 1362 حسنی امام جمعه شهرستان ارومیه و نماینده ولی فقیه در استان آ.غ. که زیر نظر شخص رهبری قرار دارد، در اقدامی ظالمانه پا را فراتر گذاشته و اقدام به هتک حرمت و اهانت به این فرقه کرد و این قشر را خرافه پرست معرفی کرد که بعد از گذشت اين همه سال با وجود ارسال طومارهای مختلف به مجلس و مسئولین دیگر تا دفتر رهبری، نه تنها اقدامی از طرف رهبر انجام نگرفت، بلکه مورد تشویق هم واقع شد. بعد از گذشت این همه مدت و تحمل ظلم و ستم، مشکلی از ناحیه قيزيلباشان اهل حق برای حکومت ایجاد نشد. تا اینکه در اوایل سال 82 آقای سلطانعلی محمدی فردی از این جماعت، مي خواست کتاب کوچکی جهت شناساندن چهره واقعی اين فرقه و ترمیم شخصیت پایمال شده قيزيلباشان اهل حق  منتشر کند، بدون اینکه ضرری به حکومت داشته باشد و یا توهین به کسی شده باشد، ولی اجازه انتشار داده نشد. بعد از توهین و اهانت و ارعاب مختلف در پادگان ارومیه در اواخر تابستان 82 توسط رضا نوحی (فرمانده پادگان ارومیه که در پرونده موجود است)و اعلام نامه های محترمانه عده ای از این فرقه به مراجع زیربط از کمیسیون اصل 90 مجلس گرفته تا دفتر رهبری مبنی بر عذر خواستن فرمانده خاطی از همان تریبون که اهانت کرده و به رسمیت شناختن حقوق به حقه جامعه میلیونی قيزيلباشان اهل حق و تصویب لایحه ای در مجلس مبنی بر اینکه حقوق اهل حق ها را به رسمیت شناخته و با خاطیان برخورد قانونی شود. نه تنهابرخوردی نشد، بلکه از آنهاقدردانی هم شد (از جمله رضا نوحی). از جمله این نامه ها نامه ای بود که آقای سلطانعلی محمدی (پروازی لاهوت)در تاریخ 6/7/82 به عنوان دادخواهی و کاملا محترمانه به رهبری نوشته بودند. که با کمال بی مهری مواجه گردید و هیچ پاسخی داده نشد. بعد از بی نتیجه ماندن تظلم خواهی و عدم رسیدگی مراجع ذیصلاح، چند نفر از قيزيلباشان اهل حق قسمتی از خواسته هایشان را به اضافه چند ورقی در مورد ظلمهایی که بر اهل حق شده و جهت شناسایی هویت اهل حق به صورت اوراق اطلاعیه در سطح شهرستان میاندوآب پخش کردند و تابلویی با متن:
«علی آقا نظام هو الله است غیره باطل    پنج تن یک تن و یک تن پنج تن»
که عقیده آنها بود، بر سر در محل کسب خود نصب کردند. گناهشان این بود که تظلم خواهی کرده بودند. ولی مسئولین حکومتی بدون تدبیر و تفکر شروع به جوسازی و شایعات سوء و سعی در کشاندن آنها به مسائل حاشیه ای شدند. آنها نیز برای از بین رفتن شایعات و تبلیغات سوء علیه تظلم خواهی بحق خود تابلو را برداشته و خود را به ضابطین قضایی معرفی کردند و در آنجا مسئولین دولتی قول دادند که خواسته های آنها را جامه عمل بپوشانند و تابلو شان را تحویل دهند. بعد از آزادی به قید ضمانت آن عده، مسئولین نه تنها به خواسته های آنها توجهی نکردند (از جمله امتناع از تحویل تابلو) بلکه توهین ها و اهانتها شدت بیشتری گرفت (خصوصا در پادگانهای دولتی) و این عده از جماعت اهل حق (آتش بیگی) را در تنگنا قرار دادند. آنها نیز عقیده خود را بر روی تابلو نوشته و بر سر درب منازل و محل کسب خود نصب کردن اینباربا این مضمون :
«یاصاحب الزمان حضرت آقا،آقانظام(هو)     جهان در انتظار ظهور عام توست»
و در روز 31/6/83 آنها را به دادگاه میاندوآب احضار کردند و مهلت 10 روزه به آنها داده شد تا تابلوی خود را بردارند و به جای دستگیری در همان محل دادگاه میاندوآب،با تهدیدهای شفاهی و لفظی مبنی بر اینکه حکم نابودی جان و مال،اهل و عیال و نهب اموال و مثل بهایی ها شما را به آتش خواهیم کشید، سعی در تحریک کردن آنها نمودند و با پیمان شکنی خود بعد از چند ساعت در تاریخ همان روز (31/6/83)به دامداری حمله کرده و تابلوی آنها را که مضمون آن، عقیده آنها و برایشان محترم بود را مورد تعرض قرار دادند و بعد از شلیک چند گلوله از طرف نیروهای دولتی و بعد از طرف یکی از آنها (که بعدا به درجه رفیع شهادت نائل آمد) که برای جلوگیری از تعرض به عقیده شان صورت گرفت. اصلا درگیری نشد و در روز یکم مهرماه 1383 هجوم گسترده نیروهای انتظامی به گاوداری صورت گرفت و بعد از زخمی کردن مهدي قاسم زاده  و محاصره گاوداری 6 نفر از عزیزان قيزيلباش اهل حق به درجه رفیع شهادت نائل آمدند و جنازه آنها را نیروها در جای نامعلومی در یک گور دسته جمعی به خاک سپرده اند. البته اطلاع دقیقی از آنها در دست نیست و حتی از استرداد جنازه آنها به خانواده یشان امتناع نمودند و گاوداری آنها و حتی گاوداری و کارخانه ای که در همسایگی آنجا قرار داشت به غارت و یغما رفت و حتی به دامها نیز رحم نکردند. ضمنا منازل مسکونی آنها در روستا (یک کیلومتری گاوداری) هم غارت شد و همه چیز آنها را چپاول نمودند (که جز زن و بچه در آنها کسی نبود) و الان هم عده ای از آن بیگناهان در زندانهای فرمایشی حکومت بسر می برند.
در اينجا شرح حوادث و روایت ماجرا، از زبان  “سهند علي محمدي” يكي از 3 فداييان قيزيلباش كه فعلا در زندان يزد بوده و با ديگر دوستان خود دست به اعتصاب غذا زده اند، برايتان نقل قول مي كنيم:
چند ساعت قبل از درگیری و حمله نيروهاي دولتي، قاضی پرونده پاشاپور با لحني تهديد آميز ما را در شعبه 7 دادگاه عمومی میاندواب تهديد نمود و گفت كه: “شما آزاديد. بروید به محل کسب و کارتان، در آنجا منتظر باشيد. چرا كه الان دستور حمله را داده ام. نیروهای انتظامی می آیند و شما را مثل بهائی ها به آتش می کشند و زن و بچه و دار و ندارتان را می سوزانند. من نيز به شهر دیگر منتقل می شوم. ولی 10 روز فرصت دارید كه تابلو را بردارید.” در واقع دو حرف ضد و نقیض بما گفت. ما نيز تصمیم گرفتیم، زیر تابلو بنشینیم و بی هیچ اقدامی مظلومانه شهید شویم. ولی حاضر نبودیم تابلوئی که نام مقدس رهبرمان نام حضرت صاحب الزمان را نوشته بودیم، برچینیم .چون بار شرافتی و دینی و حیثیتی داشت و این را دولت خوب می دانست. ولی با اینهمه دولت مثل همیشه می خواست تحقیر و توهین بکند. ما را دستگیر نمایند و بی دلیل در زندانها نابودمان کند. ولی بعد از نیم ساعتی برادرانمان رفتند، چند قبضه اسلحه از زیر زمین باغ در آوردند که شاید لازم باشد از خود دفاع نمائیم. زیرا خطر جانی و حیثیتی کاملا از روحیه و گفتار آنها مشخص بود. معلوم بود که نه رحم، نه منطق، نه آزادی عقیده و بیان، نه انسانیت و نه حقوق بشر حالي نبودند. چيزي كه فقط از دستشان بر مي آمد، ظلم و ستم، افترا و توهین بود. چاره ای نداشتیم. آنها اهداف شوم نسل کشی و امحاء قيزيلباش اهل حق  خود را از 27 سال قبل شروع کرده بودند و ادامه می دادند. اگر همه مشکلات یا فتنه ها را بر شماریم، بقولی هفتادمن مثنوی میشود.
باري! با انواع سلاحهاي خمپاره انداز، توپ و آرپي چي و سلاحهاي نيمه سنگين، دامداري را محاصره و شروع به تير اندازي با مسلسلها و زدن آر پي چي و توپ به ساختمانهاي دامداري همسايه مان نصرت الله نمودند. البته بعد از دامداري نصرت الله دامداري ما را نيز داغون كردند و براي اينكار از انواع سلاحها استفاده نمودند. همه اين اتفاقات در عرض چند دقيقه اتفاق افتاد. در حين درگيري مهدي زخمي شد. عبادالله و بهروز او را برداشتند و در داخل دامداري، در داخل دفتر كار روي تخت گذاشتند. بعدا همگي به نزدیکی تابلو رفته و شهادتین را گفتیم و آنجا نشستیم و آماده شهادت شدیم. آتش بازی خيلي شدید بود. نيروهاي دولتي، از انواع خمپاره و آرپی چی و نارنجک گرفته تا گلوله باران مسلسل ها که به اطراف ما اصابت می کرد، استفاده مي نمود. پس از چند لحظه برای خود عمر و زندگی در نظر نداشتیم. با اینکه نشسته و منتظر مرگ بودیم، يك خمپاره اشک آور به نزدیکمان افتاد و به حسین و بهروز آسیب رسانيد و برای اینکه نمی خواستیم زنده بدست اینها بیفتیم، مجبور به ترك آنجا شديم.
وقتي كه در دامداري بوديم، متوجه شديم نيروهاي لاشخور با لودر درب دامداري نصرت را تخريب نموده و وارد دامداري نصرت شدند. آنها ضمن دستگيري نصرت و كارگرانش، آنها را شكنجه نموده و حتي بقصد كشتن مي خواستند كتك كاري مفصلي نيز انجام دهند كه يكي از نيروها آنها منع كرد و گفت: “او را نزنيد، او نصرت است. در اين جريان او بي گناه است و تقصيري ندارد” كه بعد از آن شروع به غارت و خرابي دامداري وي نمودند.
البته ما فقط شاهد قسمتي از جنايات آنها شديم. ولي بخاطر اينكه دردسري براي نصرت ايجاد نكنيم، بهيچ يك از نيروهاي داخل دامداري نصرت كه كاملا در ميدان ديد ما  بودند، تير اندازي نكرديم. البته ما مي دانستيم، اين دولت پليد ما را خواهدكشت، ولي با اين حال، باز از حق و حقوق خود و از دفاع مشروع كه حق قانوني ما بود، استفاده ننموديم چه برسد اينكه سوء استفاده نماييم.
در عرض 6 روزی که در باغات روستاها بودیم، هیچکدام از ما راضی به فرار بخارج از كشور و پناهندگی و غیره نشدیم. همچنين هيچ يك از پیشنهادات خارج از محل زندگی و خارج از کشور را نپذیرفتیم. در صحرا و خفاء ماندن هم برایمان مشکل بود. سردی هوا و عدم تغذیه و پوشاک با وجود خبرچین هاي فضول و بیسجی های آدم فروش و خود فروش و تهديدهاي ديگر و ظلمي كه بر ما وارد شده بود، مجبور شدیم دوباره برای پس گرفتن خانه و کاشانه به دامداری برگردیم.
ساعت 7-6 صبح روز 7/7/83 علنا وارد دامداري شديم. در حالي كه چندين نفر نيرو در محوطه و در طبقه دوم بودند، برادران ما، با آنها شروع به مذاكره كردند كه آنجا را ترك كنند. ولي آنها بسمت ما نارنجك انداختند و شروع به تير اندازي با انواع رگبارهاي مسلسل و آر پي چي به سمت نمودند. در ساعت 4-3 بعد از ظهر دوباره برادران ما يعني سلطانعلي، فريدون، حسين و بهروز به بالاي سالن دامداري رفتند و تا با آنها صحبت كنند. ولي آنها در كمال نامردي فداييان پنج تن را به گلوله بستند و سه تن از فداییان (سلطانعلي، فريدون و حسين) را شهید كردند. بهروز پايين، نزديك ما آمد. هیچکدام از بردران ما ترس ازمرگ و توپ و تفنگ نداشتند. بیشتر گلوله بارانها از طرف دامداری نصرت شلیک می شد.
در مورد آنها چه بنویسم و چه بگویم؟ آنها در مقابل هزاران گلوله ایستاده بودند و اعتنا نمی کردند. يادم مي آيد، وقتي که فرار كرده بويم و در باغات روستاها مي مانديم، قرار شد، هرکس می خواهد سنگر بگیرد و یا بترسد، با ما نیاید. در نهایت پرواز کردند و به ملکوت پیوستند. من پرواز کردن سلطانعلی و فریدون و حسین را ندیدم و از بخشعلی شنیدم چه اتفاقی افتاده است؟ آنهایی که سالم بودند و گلوله اي به آنها اصابت نکرده بود، تصمیم گرفتند برگردند. لحظاتی یادم می آید که بهروز قاسم زاده در پیش سلطانعلی بود و آمد پایین. با سیفعلی تصمیم گرفتند که فورا برویم به سوی جاده حسن کندی و با نیروها درگیر شویم. بعد من آنها را ندیدم و فقط بخشعلی همراه من بود. سعی کردیم از راه پله به طبقه دوم برویم و از تیراندازی آنها جلوگیری کنیم. ولی راه پله را با تخته و بلوک بسته بودند و متوجه نشدیم که بقیه کجا رفتند. چند بار اینطرف و آنطرف رفتیم، تا اینکه من و بخشعلی متوجه شديم، كاري از دستمان بر نمی آید و از تیراندازی نیروی ظالم نيز نمی توانستیم جلوگیری کنیم و برای برادران خود کاری کنیم. مجبو به ترک آنجا شد و بطرف روستا رفتیم. چند روز در باغات ماندیم. یک شب در نزدیکی روستا و كنار رودخانه جغاتو عباداله را پیدا کردیم. سپس خواستیم سیفعلی و بهروز و وحید و بقیه را هم پیدا کنیم كه بعد از دو روز اطلاع پیداکردیم که آنها پروازکرده اند. بعد از آن ما تنهاتر شدیم. شبی رفتیم به منزل عباداله جهت تهیه غذا و لباس که نامه ای را در آنجا ديديم مبنی براینکه، بهتر است تسلیم شوید. ما نيز جوابي  نوشتیم در آنجا گذاشتیم که بعدا آنرا برداشته بودند. چون دولت متعهد شده بود که امان نامه بدهد و غیره، لذا ما قبول کردیم و بعد آنجا را ترک کرده و به شمال رفتیم. تا اینکه یک روز باخبرشدیم که باید خود را معرفی کنیم.
لذا در تاریخ 83/8/13 خود را معرفی کرديم. نيروهاي ظالم بعد از دستگيري ما را به اتاقي بردند و در آنجا عمدا دو ساعت چشم هاي ما را با دستمال چنان محكم بسته بودند که نزدیک بود چشمانمان از حدقه بیرون آید. توهین ها مجددا شروع شد. عبدي مامور اطلاعات مياندواب و ديگر نيروهاي منگول مدام ما را تحقير و تمسخر مي كردند. چند مدتی بی جهت تحت اینگونه فشار و اذیت گذشت. جیبهایمان را خالی کردند و پنجاه هزار تومان ما را بردند. البته بعدا برای هر نفر ما (3نفر) 10 هزار تومان دادند و 20 هزار تومان آن را دزدیدند. البته لازم بذكر است كه در يكي از بازجويی ها، بخشعلی اين جريان را به بازجوها گفته بود. آنها نيز مجبور شدند 20 هزار تومان بخشعلی را پس بدهند. فقط خواستم اين موضوع را خواننده بداند که همه اینها دزد هستند و اگر چهره اينها برای کسی نشناخته باشد معلوم و مشخص گردد. همچنين بدانند كه هم اينها بودند كه وسایل دزدیده شده از کارخانه دامداری را درمهاباد به قيمت ناچيزي تقريبا 5 درصد قیمت واقعی آن فروخته بودند. حتي در حين فروش اين وسایل سربازی، سرباز دیگری را کشته بود و چند ماهی نيز در مهاباد زندانی بود كه بعدا ين عمل سرباز را غير عمدي اعلام مي كنند. فقط مي توانم بگويم كه اینها از دیانت و شرف و انسانیت بوئی نبرده اند و فقط پول و مقام برای اینهاخدا و بالاتر از خداست. از رهبرشان گرفته تا پایین ترین آنها…
بعد از چند ساعتی طبق دستور اداره اطلاعات، قاضی عباسزاده از شعبه دوم دادگاه انقلاب اسلامي در آنجا حاضر شد. او چیزی را نوشت و یک اثرانگشت از ما گرفت و رفت. شاید آن نوشته قرار بازداشت ما بود. چرا كه بعد از آن ما را از میاندواب خارج کردند. البته بعد از اینکه به ارومبه رسیدیم، در آنجا جلو سرما چند ساعت مرا به صندلی بسته بودند. در آن روز از شدت سرما مریض شدم و هنوز هم كه هنوز است مهره های کمر و گردنم همیشه درد می کند. حتي نمی توانم چيزي را مطالعه و یا بنویسم.
بازجوئی ها و انواع تلقینات و تهدیدها شروع شد. قبل از بازجوئی شفاها صحبتها یی می کردند و سوالاتی بطور شفاهی می پرسیدند. ولي بعد از  چند روز سوالت کتبی و بازجویی را شروع كردند و جوابهای تحت تلقین را از ما اخذ می کردند. گاهی از نیروی انتظامی یک سرهنگ می آمد، ما را بازجویی می کرد و گاهی لباس شخصی های بسیجی و گاها نيز از اطلاعات مي آمدند. تاكتيك هايي براي اخذ جواب بكار مي بردند که در ابتدا متوجه نمی شدیم آیا اين سوال را قبلا شفاهی جواب داده ایم یا کتبی. فکر می کردیم کتبا جواب نوشته ایم. بعدا متوجه می شدیم که در حالت گنگ و حالت فشار روحی و روانی در یک بحران فکری و ناراحتی عصبی و جسمی عزیزان از دست رفته، استرسها و فشارها همه و همه باعث میشد که ما متوجه اهداف بازجوئی آنها نشویم. گاهی سوالات ایدئولوژیکی و عقیدتی می پرسیدند. گاهی نيز از چگونگی حمله نیروها سوال مي كرند. اصولا  سوالات طوری مطرح میشد که مسائل عقیدتی در برگه های بازجوئی جداگانه باشند یا آن قسمتهایی که تقصیرات دولت را به اثبات می رساند، آنها را در پرونده ثبت نمی کردند و آنها را حذف مي كردند. البته اینها را بعدا یعنی حالا متوجه شده ایم.
البته بايد خاطر نشان ساخت كه منظور از متد تلقین، اینست که آنها سعی می کردند، حتی خیلی موارد هم موفق مي شدند تحت تلقین و فشار قبلی، موضوعي را كه مورد نظر ما نبوده و اصلا واقعیت نيز نداشت، ولي چون آنرا از ما می خواستند، از بحران روحي ما سوء استفاده مي كردند و تحت روش تلقين موضوعات غیر واقعی را بصورت واقعیت برای ما مي قبولاندند. مثلا بازجو می گفت: “شما دفعه گذشته گفتید که تیر اول را تو شلیک کردی، پس آن را بنویس.” در صورتیکه من دفعه قبل گفته بودم بعد از تیراندازی نیروها (یک روز قبل از درگیری سراسری در تاريخ 31/6/83) به تابلو و درب گاوداری، از طرف ما تیر اول را من شلیک کردم که نیروها بدانند ما مسلح هستیم و برگردند. ولي آنها در هر حال اصرار ميكردند و ميگفتند: “فقط بنویس تیر اول را من شلیک کردم.”
البته بقیه موضوعات و مسائل را نيز بدون اینکه نوشته شوند، رد می شدند. گاهی تلقین می کردند که شما را آزاد خواهیم کرد. خیلی مهم نیست، هر چه می خواهی بنویس. این موجب میشد که مجرمیت دولت را که مقصر واقعی بود، کم بنویسم و یا ننویسم و از این وعده وعيد هاي بيهوده بهره برداری می کردند. لذا بدین صورت با دزدی اوراق بازجوئی و سوء استفاده از بعضی جملات، یک پرونده ناقص و غیره واقعی را تنظیم مي کردند و بدين صورت مجرمیت دولت را بر علیه ما، بر عقیده و نسل کشی فیزیکی و مذهبی که انجام داده اند، به طور دیگری جلوه دهند. همچنين سعي مي كردند جای متهم را با مجرم واقعی عوض نمایند. حمله دولت را توجیه و شروع حمله را به گردن ما بیاندازند و بجای اینکه دفاع مشروع برادران ما در مقابل عملات آنها برابر واقعیت مشخص و معلوم گردد، ما را قاتل و جانی و يا ارازل و اوباش قلمداد نمایند و پرونده را ازحالت عقیدتی به حالت درگیری با نیروها و قیام علیه نظام و غیره تلقی و ثبت کنند واستدلالات ما را به بیراهه بکشانند.
مجددا مي گويم كه سوالات را تحت فشارهاي رواني و روحي و استرس و شرايط ديگر مثل بي غذايي، عدم اكسيژن، هوا و نور كافي و ناراحتي هاي قلبي و كليوي كه از شكنجه هم بدتر بودند، مطرح مي نمودند و سعی شان بر آن بود كه مسائل اصلی و اساسی درحاشیه قرار گیرد و پاسخ های قاطع و منطقی ما را به دلخواه منعکس نمی کردند و يا اينكه بعضي پاسخ ها را گزينشي منعكس مي كردند. طوریکه پرونده را از روال عادی، بی گناهی و بی تقصیری ما در آورده و ما را بعنوان قاتل و حمله کننده به نیروها معرفی نموده اند و نهایت تلاش خودرا برای تخریب افکارها و ایجاد یک حالت مخصوص کور فکری بکار بسته و روشنی اندیشه و آمادگی فکری را از بین بردند تا استنادات کافی آورده نشود. كما اينكه چيزي نبود كه روي آن بتوانند انگشت بگذارند.
اصولا و قانونا رسیدگی به امور باید در عرض 24 ساعت و یا چند روز انجام شود. سه ماه طول کشید تا از سلول بیرون بیاییم. در آنزمان آثار و علائم تخریب عصبی و روحی شدید چنان عميق بود كه حالا هم در وجود ما کاملا باقی است. چگونه می توان این را اثبات کرد یا به كي و کجا باید گفت؟ اینجور چیزها در ایران ممکن نیست. درشرایطی که ما نه وکیل را دیده ایم، نه صحبتی با وکیل داشته ایم و نه مدارکی برای وکلا ارائه داده ایم، نه توانستیم با او صحبتی بکنیم و نه وکیل جرات می کند پرونده ما را ببیند و در مورد آن تحقیق و تفحص نمايد. همچنين نه می توان به گزارشات کذب و دروغين نیروی دزد و کثیف به اصطلاح نیروی انتظامی اشکال وارد کرد، چگونه مي توانيم و از كجا بدانيم چه مدرکی را ارائه دهيم که نشاندهنده جرمی علیه ما باشد؟ ما كه از چند وچون مدارکی در پرونده ضبط شده، كاملا بی خیر هستیم. نه شواهد شاکی رژیم و شاکی و طرف پرونده مشخص است، نه آنهایی که برادران ما را ترورکردند، مشخص شده است. ما در دادگاهي محاكمه مي شويم كه نه محاکمات صوری صحت دارد نه اتهامات برای ما تفهیم شده است. همچنين نه مدارک مستندی دارند و نه مدارک خود را کتبا به ما ارسال کرده اند. نه پای خود را از زندان بیرون گذاشته ایم که مدارک لازمه را تهیه نماییم نه فرصت و کسی را داشتیم که بتواند مدارک لازم را  تهیه نماید. تازه اگر هم چنين كسي را داشته باشيم، آيا به آن شخص جسارت چنين كاري را هم داشت؟ آيا چنین اجازه ای به خانواده های ما می دهند؟ لذا این نحوه دادرسی دادگاه به اصطلاح اسلامي میباشد که به گوشه ای از آن اشاره شد.
در تاریخ 83/11/7 ما سه نفر را در يك غروب سرد و برفی ازسلول اطلاعات اورميه به سلولهای انفرادی نیروی انتظامی مهاباد منتقل کردند و تاصبح ما را بدون پتو و لباس گرم و بخاری و در هوای منجمد زمستانی نگه داشتند که کلیه هایمان از آنروز ناراحتی و عارضه دارد. در اینمورد هنوز حاضریم آزمایش بعمل بیاید. از آن شب، هم مریض شدیم و درد گردن و درد عصبی از ناحیه نخاع در من ایجاد شده كه با اين وضع بيماري ما را پيش قاضي بردند. ما با اين وضع نا مساعد قار به تكلم نبوديم و من شخصا نمي توانستم حرف بزنم و بعد از اينكه يك قرص كوئين خوردم، بعد از يك ساعت توانستم چند کلمه به سوالات قاضی پاسخ دهم.
كما اینکه این وضعیت اسف بار ما بود و یک وضع بحرانی روحی و جسمی داشتیم. با اینهمه بی گناهی و بی تقصیری و با توجه به مقایسه پرونده ها ما با هم که همگی انفرادی پاسخ داده ایم و با صداقت تمام جوابگو بوده ایم، پاسخها هم گون و مشابه و هیچ مدرکی دال بر تقصیر ما در آن مشاهده نمی شود. ولی بخاطر پایمال کردن بیشتر حق و حقوقمان هنوز با گذشت بیش از 3 سال باز هم در ظلمهای خود و ادامه آن پافشاری می کنند.
بعد از اینکه ما را به مهاباد بردند و در سرما نگهداری کردند، بعد از مدتی مجددا از زندان مهاباد به دادگاه بردند و یک محاکمه ساختگی و صوری اجرا کردند که قبل از محاکمه حکمش را گفته بودند. آنها همچنين در نهايت بيشرمي به خانواده ما گفته بودند: “نگران نباشید. به آنها یک اعدام ساختگی خواهیم داد و آن هم بخاطر بعضی مسائل امنیتی است.”ضمنا قاضی چند سوال الکی کرد و بعد گفت: “اگر لایحه دفاعیه دارید تا 2 روز ارائه کنید.”و بعد یک هفته نگذاشته بود که حکم اعدام را صادر و به ما ابلاغ کردند. بدون اینکه ما حرفمان را گفته یا نوشته باشیم، در سلول توسط بازجوها به ما اعلام نمودند، اگر عقیده خود را ابراز نکنید و از این عقیده دست بردارید، می توانیم فورا شما را آزاد کنیم. چون دست خودمان است و مشکلی هم ندارد. فقط شما باید این حرفهای عقیدتی و سیاسی که به قاضی گفته اید، دیگر جایی تکرار نکنید. آنوقت مثل بقیه اهالي روستا شما را نيز آزاد می کنیم. زهی خیال باطل.
تا اینکه در تاریخ 84/2/20 ما را از زندان مهاباد به زندان مرکزی اورميه انتقال دادند. با اینکه ما خودمان راضی به انتقال نبودیم، 50 هزار تومان از ما گرفتند تا به زندان اورميه رسیدیم و ما را به بند 2-1 تحویل دادند که مجرمین قاتل و سارقین مسلح و غیره در آنجا نگهداری می شد. وقتی مهدی (قاسم زاده) را دیدیم، مثل چند استخوان و اسکلت بهم جمع شده می ماند که از 90-80 کیلو به 39 کیلو رسیده بود. همه ما بهت زده و مات شدیم. نتوانستیم خودمان را كنترل کنیم و شروع به گریه کردیم. البته الان وضعيت ما نیز بهتر از او نیست و ما نيز نصف وزن خود را از دست داده ایم.”
در پايان بجا خواهد بود متن حكم و راي ديوانعالي كشور را كه براي دومين بار براي اين سه تن صادر شده است را به اطلاع شما عزيزان مي رسانيم:
دیوانعالی کشور
دادنامه
بسمه تعالی
تاریخ رسیدگی:23/2/85
تجدید نظر خواه:وکلای تسخیری محکومین
تجدید نظر خوانده:دادنامه
تجدید نظر خواسته: دادنامه شماره1003مورخه3/11/84 صادره از شعبه اول دادگاه انقلاب مهاباد
تاریخ ابلاغ دادنامه به تجدید نظرخواه:13/11/84 و 4/11/84 و 16/11/84 تاریخ وصول دادخواست تجدید نظر 15/11/84 و 16/11/84 و 25/11/84
مرجع رسیدگی:شعبه 27 دیوانعالی کشور
هیات شعبه آقایان:محمدرضا بروجردی(رئیس)_مالک اژدر شریفی (مستشار)
خلاصه جریان پرونده:
پیرو گزارش سابق این شعبه (27دیوانعالی کشور) متهمان 1_سهند علی محمدی فرزند بیگ محمد 2_بخشعلی محمدی فرزند بیگ محمد 3_عبادالله قاسم زاده فرزند قباد همگی به اتهام نگهداری و حمل سلاح جنگی کلاشینکف و قیام مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی ایران یکبار در شعبه دوم دادگاه انقلاب اسلامی مهاباد محاکمه و طی دادنامه شماره 82_12/2/84 دادگاه بزهکاری آنان محرز تشخیص و مستندا بماده 2 قانون تشدید مجازات قاچاق اسلحه و مهمات هر یک از آنان را به تحمل 5سال حبس با احتساب ایام بازداشت قبلی و ضبط سلاح و مهمات به نفع دولت و استنادا بماده 186 و 190 از قانون مجازات اسلامی هر سه متهم نامبرده را بمجازات اعدام محکوم نموده (ص106از جلد پنجم)محکوم علیهم پس از ابلاغ دادنامه صادره اعتراض داشته و وکیل تسخیری احد از آنان هم با تقدیم لایحه ای درخواست تجدید نظر کرده که پرونده به دیوانعالی کشور ارسال و باین شعبه ارجاع میگردد و شعبه بشرح دادنامه شماره 1197_7/8/84 با تشکیک در عنوان قیام مسلحانه علیه نظام حاکم اسلامی و اینکه متهمین نامبرده و دیگر آشوبگران همراه (که حدودا 11نفر بوده اند) بعنوان جمعیت متشکل (فئه باغیه) نبوده لذا عنوان محارب و انطباق ماده 186 قانون استنادی بر آنها صادق نیست بلکه صرفا عملکرد آنان اغتشاش و تمرّد در مقابل مامورین دولت آمیخته با احساسات،اعتقادات مذهبی خرافی بوده و تا حدودی امنیت روستا را بر هم زده و به مقام معظم رهبری و ولی امر مسلمین در اطلاعیه های خود توهین کرده اند و…… (موضوع بند 2 ماده 607 و تبصره آن و مواد 514 و 500 از قانون مجازات اسلامی) لذا دادنامه تجدید نظر خواسته نقض و پرونده جهت رسیدگی مجدد بدادگاه هم عرض ارجاع میشودص61از جلد ششم و در مرحله تالی شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی مهاباد پس از رسیدگی مجدد و اعلام ختم جلسه بشرح دادنامه شماره 1003_3/11/84 مبادرت به اصدار رای نموده بدین مضمون توجها به محتویات پرونده گزارش مامورین انتظامی مبنی بر اینکه متهمان فوق الذکر بهمراه تعدادی دیگر از همفکران خود اقدام به نصب تابلوهای موهن بر سردرب گاوداری و منازل خود نموده اند که نهایتا برابر تصمیم و مصوبه شورای تامین شهرستان میاندوآب دستور برچیدن تابلوهای موهن را صادر که مامورین در تاریخ 31/6/83 جهت برچیدن تابلوی سردرب گاوداری متعلق به متهمان مراجعه که با مقاومت مسلحانه نامبردگان مواجه و متهمان به همراه همفکران خود با تشکیل تشکلی غیر قانونی برای خود جهت مقابله با نظام بدوا با تکثیر اعلامیه های متعدد ضمن ترویج افکار خود به منظور مقابله با نظام (جمهوری اسلامی) اقدام به توهین به سران نظام می نمایند که متهم ردیف اول (سهند علی محمدی) و چند نفر از همفکران وی به اتهام فعالیت علیه نظام و اقدام علیه امنیت داخلی و توهین به مقام معظم رهبری به استناد مواد 610 و 514 قانون مجازات اسلامی طی دادنامه شماره 786_8/6/83 صادره از شعبه دوم انقلاب اسلامی مهاباد محکوم می شوند که پس از این مرحله پا را فراتر گذاشته اند و اقدام به نصب تابلوهای موهن با عباراتی چون (علی الله است و غیره باطل) و (یا صاحب الزمان، حضرت آقا نظام،جهان در انتظار ظهور عام توست) و… با علم به اینکه این اقدامشان بر خلاف مصالح نظام بوده و موجبات تفرقه بین مسلمانان خواهد شد سپس با تهیه سلاح های گرم جنگی با پیش بینی مخالفت مسئولین آماده برخورد مسلحانه گردیده سرانجام در تاریخ 31/6/83 هنگام مراجعه مامورین جهت برچیدن تابلوها با مقاومت مسلحانه متهمان روبرو میشوند که به مقر خود برمیگردند و نهایتا در تاریخ 1/7/83 با مراجعه مجدد مامورین به گاوداری جهت برچیدن تابلوها با مقاومت مسلحانه متهمان مواجه می گردند متهمان هر سه نفر اقرار دارند که در درگیری در گاوداری مسلح به اسلحه کلاشینکف بوده اند که منجر به شهادت فرمانده محترم انتظامی منطقه میاندوآب و نیز به شهادت دو تن از افسران نیروی انتظامی و زخمی شدن چندین نفر از مامورین می گردد که متهمین دستگیر و بقیه متواری می گردند و …..و بالاخره شعبه 33 دیوانعالی کشور در مقام حل اختلاف بین محاکم عمومی و دادگاه انقلاب (اسلامی) متهمان پرونده را مصداق اقدام مسلحانه علیه نظام و محاربه تشخیص و با اعلام صلاحیت رسیدگی دادگاه انقلاب (اسلامی) مهاباد حل اختلاف نموده،دادگاه استنادا به مواد 186 و 190 قانون مجازات اسلامی متهمان نامبرده (هر سه نفر) را به اعدام در ملاء عام محکوم نموده است (شایان توجه است رای صادره عبارات تکراری و زاید و اشتباه و مجمل نیست) از دادنامه اخیر الصدور نیز وکلای تسخیری محکومین (سهندعلی محمدی و بخشعلی محمدی و عبادالله قاسم زاده) تجدید نظرخواهی نموده اند که پرونده به دیوان عالی کشور ارسال و به این شعبه ارجاع گردیده است./
هیئت شعبه در تاریخ بالا تشکیل گردید پس از قرائت گزارش آقای محمدرضا بروجردی عضو ممیز و اوراق پرونده مشاوره نموده چنین رای میدهند:
بسمه تعالی
رای شعبه
با توجه به محتویات پرونده از مجموع اوراق استفاده میشود که شش اتهام در مورد متهمین مطرح است 1_انتشار اعلامیه های توهین آمیز 2_انتشار عقاید ارتداد آور و کفر آمیز 3_توهین به مقام معظم رهبری مد ظله العالی 4_تمرّد در مقابل نیروهای انتظامی 5_نگهداری اسلحه ناریه غیر مجاز و استفاده از آن 6_اقدام مسلحانه علیه نظام (محاربه)
که در خصوص اتهامات اول و سوم و پنجم و ششم دادگاه رسیدگی و بزهکاری متهمین را در این موارد محرز تشخیص و رای صادر نموده است اولا در مورد اتهامات ردیف 2 و 4 نفیا و اثباتا مورد توجه و تعرض دادگاه قرار نگرفته است و ثانیا معلوم و روشن نیست که اتهام اخیر (قیام مسلحانه علیه نظام) ناشی از مجموع اتهامات قبلی است و یا بزه مستقل و نوع خاصی است در مقابل 5 اتهام دیگر که در صورت اول دوبار مورد حکم قرار گرفته یکبار از باب مقدمیت و بار دیگر به عنوان مستقل و لذا فاقد وجاهت قانونی است زیرا بزه واحد نمی تواند به دو عنوان (مقدمی و استقلالی) مورد حکم قرار گیرد نظیر اینکه با گلوله کسی کشته شود قاتل هم به عنوان تیراندازی و هم به عنوان قاتل محکوم گردد و در صورت دوم عناصر مادی تشکیل دهنده بزه اقدام مسلحانه علیه نظام غیر از اتهامات مطروحه بیان نگردیده است و ثالثا متهمینی که در پرونده مطروحه 1_عبادالله قاسم زاده 2_بخشعلی محمدی 3_سهندعلی محمدی 4_سیفعلی شیری 5-فریبرز محمدی 6_بهروز قاسم زاده 7_حمیدرضا محمدی 8_نصرت الله محمدی 9_روح الله محمدیان (صمدیان) 10_عین الله قاسمی 11_اسماعیل نادرپور 12_یعقوبعلی عبادی 13_قباد قاسم زاده 14_امید قاسم زاده 15_نصر الله قهرمان زاده 16_نور علی کرم زاده هر کدام اظهاراتی نسبت به خود و له و علیه دیگری دارند که در دادنامه تجدید نظر خواسته فقط 3 نفر آنها مورد حکم قرار گرفته اند از آنجائیکه متهمین مورد حکم قرار گرفته در جلسه دادگاه اخیر به داشتن سلاح اعتراف ولی شلیک با آن را انکار نموده اند و اظهارات و اعترافات قبلی خود را توجیه نموده اند که اقتضاء داشت بلکه ایجاب می کرد که تحقیق از همه متهمان نامبرده و مواجهه حضوری بین آنها صورت می گرفت تا هر گونه ابهام در ثبوت و یا عدم ثبوت بزهکاری آنان هنگام اصدار رای مرتفع می گردید ضمن آنکه بزه انتسابی به متهمین مشارکت در ارتکاب جرم است لذا ضرورت دارد که پس از تحقیق از همه آنان رای مقتضی تواماً و یکجا صادر شود و بالجمله جدا کردن 3 نفر از شرکت کنندگان در بزه انتسابی علیرغم دسترسی به آنان توجیه قانونی ندارد.و رابعا نظر به اینکه پرونده قتل و جرح مامورین انتظامی که ظاهرا توسط متهمین همین پرونده به قتل رسیده و یا مجروح شده اند به دادگاه عمومی ارجاع و رسیدگی شده اما نتیجه حاصله از تصمیم آن دادگاه علیرغم تاثیر گذاری آن در اتخاذ تصمیم در این پرونده از سوی دیوانعالی کشور و دادگاه اعلام نگردیده است و لذا رسیدگی از این حیث نیز ناقص می باشد بنا به مراتب فوق دادنامه تجدید نظر خواسته به لحاظ وجود نقایص تحقیقاتی فوق الاشعار نقض و پرونده در اجرای بند2 از شق ب ماده 265 ق-آ-د-ک به همان دادگاه (شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی مهاباد) اعاده و ارجاع می شود./
محمدرضا بروجردی(رئیس)                                    مالک اژدر شریفی(مستشار)
و نيز متن حكم دادگاه كه از سوی عباسزاده قاضي شعبه دوم دادگاه انقلاب اسلامي مهاباد را كه در مورخه 83/11/10[1] در مورد مهدي قاسم زاده و يونس آقايان صادر گرديده است،  بشرح ذيل مي باشد:
رای دادگاه
در خصوص اتهام 1- سلطانعلی محمدی فرزند بیگ محمد 2- فریدون محمدی فرزند بیگ محمد 3- حسین محمدی فرزند سلطانعلی 4- سیفعلی شیری فرزند محرم 5- مهدی قاسم زاده فرزند قباد با وکالت تسخیری آقای بیرامی 6- یونس آقایان فرزند ایوب به وکالت تسخیری خانم مهناز مختاری 7- فریبرز محمدی فرزند سلطانعلی 8- وحید شیری فرزند سیف علی 9- عبادالله قاسم زاده فرزند قباد 10- بهروز قاسم زاده فرزند قباد و متهمان دیگر که تحقیقات در خصوص آنان ادامه دارد. همگی اهل و ساکن روستای اوچ تپه کرد میاندوآب دایر بر قیام مسلحانه علیه نظام مقدس اسلامی با توجه به گزارش اداره اطلاعات میاندوآب و نیروی انتظامی میاندوآب مبنی بر اینکه به دنبال انتشار اعلامیه و پخش آن از سوی متهمان علیه در برج 12 سال 1382 علیه نظام و علیه رهبر معظم انقلاب و سپس عدم تمکین در مقابل دستور احضار و جلب صادره در خصوص متهمان در فروردین سال 1382 که طی گزارش مامورین نیروی انتظامی بصورت مسلح و در محل گاوداری حضور داشته اند که نهایتا پس از انجام کار اطلاعاتی متهمان احضار و به دادگاه انقلاب معرفی شده و تحقیقات در خصوص آنان از طریق اداره کل اطلاعات استان آذربایجان غربی و نیروی انتظامی میاندوآب شروع می شود که سلاح های متهمان کشف می شود. در خصوص اتهام انتسابی حکم مقتضی صادر می شود. متهمان پس از آزادی به قید وثیقه مجددا اقدام به نصب تابلوهای کفر آمیز به سر درب منزل و گاوداری خویش می نمایند که پرونده امر در دادگاه عمومی میاندوآب مطرح می شود. در اجرای حکم دستور مقام قضایی بر چیدن تابلوها، نیروی انتظامی در مورخه 31/6/83 به محل گاوداری متهم ردیف اول مراجعه می نمایند که با مقاومت مسلحانه متهمان روبرو می شود. در تاریخ 1/7/83 مجددا نیروی انتظامی به محل گاوداری ها جهت اجرای دستور مقام قضایی عزیمت می کند که از نقاط و محیط اطراف گاوداریهای موجود مورد هجوم ناگهانی و مسلحانه افراد حاضر در محل گاوداری قرار می گیرند که منجر به شهادت فرمانده نیروی انتظامی منطقه انتظامی سرهنگ زیبا سرشت و سروان عباسی و مجروحیت هفت نفر دیگر از پرسنل نیروی انتظامی می شود و از افراد مهاجم نیز متهم مهدی قاسم زاده در حالیکه سلاح کلاشینکف در دست وی بود، به شدت زخمی شده بوده است، به جا مانده و بقیه متواری می شوند. نیروی انتظامی در پاکسازی محل چندین قبضه سلاح م مهمات کشف می کنند و مقادیر زیادی مهمات نیز بر اثر اصابت آر پی جی و نارنجک منفجر می شود که طبق گزارش مامورین نیروی انتظامی تا ساعاتی از شب انفجار مهمات در گاوداری موجود مشاهده می شده است. پس از تصرف محل گاوداری از سوی نیروی انتظامی افراد متواری جهت باز پس گیری گاوداریها در مورخه 7/7/83 مجددا به محل گاوداری مسلحانه حمله ور می شوند که منجر به شهادت یک نفر دیگر از ماموران نیروی انتظامی میاندوآب و زخمی شدن ده نفر دیگر می شود که در تبادل آتش سه نفر از مهاجمان به هلاکت رسیده و بقیه متواری می شوند.پس از درگیری مورخه 7/7/83 اداره اطلاعات میاندوآب با انجام کار اطلاعاتی متهم یونس آقایان را تسلیم دادگاه می نماید که تحقیقات در خصوص وی و گروه افراطی محمدی شروع می شود متهم در بدو تحقیقات سعی در کذب گویی و انکار حقایق می نماید که با ارائه مستندات قانونی نامبرده نهایتا به بیان واقعیات اقدام می نماید و نقش خویش را در درگیری مورخه 7/7/83  و 1/7/83 دقیقا بیان می نماید که مسلح به سلاح کلاش و حمایل خشاب بوده است و اقدام به تیر اندازی نموده است.بعد از متواری شدن به همراه سایر متهمان در باغ سیف علی شیری مخفی شده بودند در مورخه 7/7/83 مجددا به محل گاوداری حمله می نماید و در درگیری مورخه 7/7/83 بصورت مسلحانه حضور داشته و اقدام به تیر اندازی با سلاح کلاش می نماید در ادامه تحقیقات با توجه به اینکه نامبرده بعد از متواری شدن از محل درگیری با توجه به رسیدن یگان امداد نیروی انتظامی سلاح خود را حب ادعای خویش در محل آلاچیق موجود در باغ های اطراف مخفی می نماید ماموران اداره اطلاعات استان به محل مزرعه مراجعت می نمایند که فقط حمایل خشاب وی در آنجا کشف می شود.نهایتا پس از تکمیل تحقیقات در خصوص متهمان مهدی قاسم زاده فرزند قباد و یونس آقایان فرزند ایوب نامبردگان در مورخه 6/10/83 به این دادگاه معرفی می شوند این دادگاه با توجه به تایید صلاحیت این دادگاه از سوی دیوانعالی کشور و حق دادنامه به شماره 1/9508 مورخه 2/8/83 و انتخاب وکیل تسخیری و تشکیل جلسه رسیدگی به اتهامات آنان تشریح نحوه درگیری و مسلح شدن هر یک از دو متهم فوق و نحوه زخمی شدن متهم مهدی قاسم زاده و نقش وی در انتشار و توزیع اعلامیه علیه نظام و رهبر معظم انقلاب و تایید اظهارات هر یک از متهمان در اداره کل اطلاعات استان و تشریح نحوه در گیری یونس آقایان با ماموران در مورخه 1/7/83 و 7/7/83 اتهامات انتسابی به متهمان درخصوص حمل غیر مجاز سلاح جنگی و قیام مسلحانه علیه نظام محرز بوده علیهذا مستندا به ماده 2 قانون تشدید مجازات اسلامی،قاچاق سلاح ومهمات ومواد 180 و 190قانون مجازات اسلامی حکم بر محکومیت هر یک از متهمان مهدی قاسم زاده و یونس آقایان به تحمل 5 سال حبس در خصوص حمل سلاح جنگی و ضبط سلاح و مهمات مکشوفه به نفع دولت و حکم بر محکومیت اعدام در خصوص قیام مسلحانه علیه حکومت اسلامی صادر و اعلام می دارد،حکم اعدام متهمان اخیر در محل درگیری اجرا خواهد شد. و در خصوص اتهام متهم ردیف 1 و 2 و 3 و 4 و 8 و 10 به لحاظ کشته شدن آنان در درگیری مستندا به بند 1 ماده 6 قانون آیین دادرسی کیفری قرار توقیف تعقیب صادر می شود. رای صادره حضوری و ظرف 20 روز پس از ابلاغ قابل تجدید نظر در دیوانعالی کشور می باشد. در خصوص اتهام فریبرز محمدی ف سلطانعلی نظر به اینکه نامبرده هنگام ارتکاب جرم کمتر از 18 سال سن داشته است. لذا مستندا به ماده و تبصره ماده 220 قانون آ.د.ک و رای وحدت رویه 651 سال 79 هیئت عمومی دیوانعالی کشور و قرار عدم صلاحیت به اعتبار محاکم عمومی میاندوآب با توجه به عدم تشکیل دادگاه اطفال در آن شهرستان صادر و اعلام می گردد. پرونده در خصوص سایر متهمان مفتوح می باشد/.
دادنامه شماره 1427 مورخه 22/10/83
دادرس شعبه دوم دادگاه انقلاب:عباس زاده

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از اينكه به اين مطلب نظر مي دهيد متشكريم
ياشاسين آزربايجان