در سالگرد قيام 2بهمن 57 ياد شهيدان وطن را گرامي ميداريم .
دوم بهمن 1357روزي است كه ملا حسني امام جمعه امروز شهر جرقه جنگ مسلحانه در كشور را زد و براي اولين بار با مهيا كردن نيروي مسلح 50نفره در مقابل تانك هاي ارتش شاهنشاهي قرار گرفت . آزربايجان كه بيشترين صدمه فرهنگي و اقتصادي را از حكومت شوونيست فاشيست پهلوي ديده بود بسيار بيشتر از جاهاي ديگر دشمن پهلوي ها بود. آزربايجان اين را اولين بار در قيام 29بهمن نشان داد . نمود پر رنگ تر اين حركت در اورميه و در دوم بهمن 57اتفاق افتاد.
قسمتي از خاطرات غلامرضا حسني را بخوانيم :
قسمتي از خاطرات غلامرضا حسني را بخوانيم :
با وانت بار و خودروهای شخصی، شن و ماسه و گونی و آجر آوردند. پشت بام و اطراف مسجد را با گونی های پر از شن سنگربندی کردیم. در خیابانهای اطراف که منتهی به مسجد می شدند درختان و چوبهای بزرگ و سنگینی ریختیم تا مانع از حرکت و پیشروی تانکها به سوی مسجد شویم و راهها را به روی نیروهای مسلح شاه ببندیم. هرچه امکانات و تجهیزات بود در جهت استحکام پایگاه نظامی مسجد اعظم به کار گرفتیم به تعداد 40-50 نفر افراد مسلح و با حضور انبوه مردم آماده ی نبرد شدیم. ناگهان صدای غرش تانکها از دور به گوش رسید، به دستور من افراد مسلح در پشت سنگرهای خود قرار گرفتند. تانکها درختان و سایر موانع را شکستند و نزدیک محوطه شدند. شش تانک بود با تعداد زیادی نیروهای پیاده نظام ارتش که آنها را اسکورت می کردند. من در پشت بام کنار گنبد قرار گرفته بودم در حالیکه یک کلاشینکف در دستم بود می خواستم ببینم عکس العمل تانکها چه خواهد شد. در همین فکر بودم که ناگهان تانک اولی که در جلو حرکت می کرد، یک توپ به سمت گنبد شلیک کرد، نمی دانم هدف اصلی همان گنبد بود یا می خواست مرا بزند که بدانجا خورد؟ گلوله توپ درست از یک متری بالای سرم عبور کرد و به گنبد اصابت نمود بعد از آنطرف گنبد خارج شد. در این میان عده ای با لباس شخصی به عنوان «شاه دوست» در میان آنها ظاهر شدند و شعار «زنده باد شاه و مرگ بر خمینی » سر دادند. دوستانم از شدت خشم بدنشان می لرزید، اول خیال کردم از ترس اینطور شده اند اما خطاب به من گفتند: حاج آقا چرا دستور تیراندازی نمی دهید. گفتم نیازی به دستور نیست بزنید. سربازها فوری روی تانک و اطراف آنرا خالی کردند. ما تانک را به رگبار بستیم. از پایین چند نفر از دوستان بر روی تانک اولی کوکتل مولوتوف انداختند و تانک بلافاصله آتش گرفت.لوله ی تانک که قبلا به طرف ما و مسجد بود بی اختیار چرخید و به سمت هتل قرار گرفت. تانک دومی از پشت رسید و ما را به رگبار مسلسل بست. من زمینگیر شدم. طرف راست من پسرم رشید بود و در میان ما فقط او یک تفنگ ژ-3 داشت، بقیه دوستان کلاش داشتند. طرف چپم نیز مرحوم حاج موسی بود. به این ها گفتم هردو به طور همزمان به روی تانک ها آتش بریزند و تیراندازی کنند. در چند لحظه، اینها انصافا غوغا کردند، طوفان به پا نمودند.
غلامرضا حسني باتجربه حاصل از اين كار بزرگ و با استفاده از نيروي مردمي اورميه قهرمان توانست در غائله سولدوز به كمك مردم ترك آن شهر قهرمان برود و با نيرويي اندك در مقابل هزاران تروريست كرد كه پادگان سويوق بولاق را غارت كرده بودند و پشتيباني اكراد عراق و چپ هاي وطني را داشتند، بايستد و جلوي اشغال شهر و قتل عام مردم را بگيرد. كاري كه كردها در اوشنو ، پيرانشهر (خانا) و مهاباد (سويوق بولاق) بي سرو صدا و به آرامي انجام دادند و اهالي ترك را از خانه هايشان فراري دادند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
از اينكه به اين مطلب نظر مي دهيد متشكريم
ياشاسين آزربايجان