صفحات

۱۳۹۰ اردیبهشت ۳۱, شنبه

چند نکته در مورد موفقیت تاریخی آذربایجان در یوروويژن

اورمو ايشچيلري/
اروپا در همسايگي ماست. بايد آنرا فهميد و از آن اموخت و خود را عوض کرد. بايد دور باطل باستان پرستي ايراني و اوهام و خيالات مذهبي و رمالي را شکست. عقده و کينه به مليت هاي ديگر را که بصورت خود برگ بيني مضحک و دست زدن به موفقيت هاي تخليلي و يا تاريخ گذشته باستاني نمود پيدا ميکند از دل بيرون کرد و در فکر ساختن دنياي مدرني بود که نه از راسيسم، نه جاهليت مذهبي و نه از جاهليت نوع باستان پرستي هخامنشي در آن خبري نباشد.

موفقيت آذربايجان در يوروويژن 2011 ضمن اينکه باعث شادي آذربايجاني ها شده از طرف ديگر خيلي ها را ناراحت کرده است. از خوشحالي مردم ساکن جمهوري آذربايجان(آذربايجان شمالي) اگر بگذريم که جاي بحث ندارد، خوشحالي آذربايجاني هاي جنوب ارس بسيار معني دار است. مقايسه دو دسته مردم ساکن دو سوي رود که در عین حال که تاريخ و مدنيت مشترک دارند اما چگونگي وضع و حال اقتصادي و اجتماعي و سياسي اشان در حال حاضر دنيائي باهم فاصله دارند، هم غم انگيز است و هم عبرت آميز. آز آن جهت غم انگيز ميشود که مردم جنوب ارس، در موقعيت اسيري در زندان نژاد پرستي ايراني و جهل و خرافات اسلامي، خود را با کساني مقايسه ميکنند که آزاد از هر دو جهل و خرافه اند، و عبرت آميز از آن جهت که تحرکي به این مردم در بند ميدهد که زنجير خود را پاره کنند و خود را، هم از قيد بندگي راسيسم و هم از قيد بندگي خرافات خلاص کنند.
جمهوري آذربايجان از نظر اقتصادي و اجتماعي دارد به سرعت عجيبي به همان راهي ميرود که پيش از آن ترکيه رفته و توانسته خود را به عنوان يک کشور پيشرفته و آزاد تثبيت کند. پس از آن جهش هاي اقتصادي چند سال اخير که جمهوري آذربايجان را در رده اول رشد اقتصادي در جهان براي چندين سال نشاند اينک اين پيروزي نه تنها اين کشور را در سطح جهان به صورت يک کشور مدرن اروپايي تثبيت کرده بلکه نشان داده که محبوب قلوب مردم عادي اروپا نيز که برندگان را تعيين ميکنند ميباشد .
در کنار اين خوشحالي مردم آذربايجان، عکس العمل توام با خشم و بعضا نا اميدي محافل فارس گراي ايراني نيز (که نمونه هائي از آن را میشود در کامنت هاي سايت بالاترين و در کل در سکوت مدياي فارس محور دید)، در عين حال هم غم انگيز است و هم عبرت آميز. از اين جهت غم انگيز است که اينان نشان ميدهند که مرض نژاد پرستي افسار گسيخته اشان آنچنان به مرحله حاد و غير قابل درمان رسيده که سر انجامي جز فاجعه اجتماعي و فروپاشي مطلق براي آنها متصور نيست. و عبرت آموز از اين جهت که به همه انسانهاي آزاد انديش ايراني که خود را از اين حلقه هاي راسيستي کنار ميدانند، می آموزد که چاره اين ندارند که تکليف خود را با قاطعيت با اينها روشن کنند. دوران مدارا و اميدا دارد سپري ميشود و يا اساسا سپري شده است.
مطلب روشن است. دو کشور هم مرز ما خود را از افکار جاهليت خلاص کرده اند. با دنياي پيشرفته و دموکراسي نوع غربي همساز کرده اند و يا دارند ميکنند. اصلا خود جزوي از آنها شده اند. ترکيه يعني اروپا. نه فقط از منظر جغرافيائي بلکه از منظر اقتصاد، اجتماعيات و سياست. کينه به موفقيت هاي اينها توجيهي جز نژاد پرستي فرومايه ندارد. بجاي حسادت بايد آنرا فهميد و بجاي کارشکني بايد با آن همراه شد و بجاي انتقاد مذبوحانه بايد کليد بدبختي و فلاکت خود را پيدا کرد و مرض راسيسم، باستان پرستي، خود بزرگ بيني قلابي، اوهام و خيالات و جنگيري و رمالي را درمان کرد.
اروپا در همسايگي ماست. بايد آنرا فهميد و از آن اموخت و خود را عوض کرد. بايد دور باطل باستان پرستي ايراني و اوهام و خيالات مذهبي و رمالي را شکست. عقده و کينه به مليت هاي ديگر را که بصورت خود برگ بيني مضحک و دست زدن به موفقيت هاي تخليلي و يا تاريخ گذشته باستاني نمود پيدا ميکند از دل بيرون کرد و در فکر ساختن دنياي مدرني بود که نه از راسيسم، نه جاهليت مذهبي و نه از جاهليت نوع باستان پرستي هخامنشي در آن خبري نباشد.

برگرفته از : ایران گلوبال

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از اينكه به اين مطلب نظر مي دهيد متشكريم
ياشاسين آزربايجان