صفحات

۱۳۹۰ خرداد ۱۵, یکشنبه

تصویری: مردم ارومیه پولهایشان را اینجاها هزینه می کنند!

اورمو ايشچيلري

نگاهی جامعه شناختی و فرهنگی به دلایل ریسک پایین سرمایه گذاری در بین مردم ارومیه

تاکنون به این پرسش که به راستی چرا صنعت شاخصی در مرکز آذربایجان غربی پا نگرفته و توسعه نمی یابد،پاسخ درخوری یافت نشده.
بسیاری علت را با واکاوی ریشه های اقتصادی و صنعتی و توجیه پذیری یا ناپذیری طرح های اقتصادی در ارومیه جستجو می کنند. فی الواقع همه جوابها هم به یک نقطه ختم می شود«امنیت».
اما رسیدن به این نقطه که البته همه دلایل را شامل نمی شود اما دلیل موجه و لازمی است، شاید به زعم نگارنده از مسیر اقتصادی و صنعتی و حتی کشاورزی نباشد. ریشه ناپایداری امنیتی برای سرمایه گذاری در آذربایجان غربی و بویژه ارومیه،جامعه شناختی و فرهنگی است.

شهرستان ارومیه به دلیل قرار گرفتن در مسیر گذرگاه دنیای شرق و غرب از یکسو، همسایگی امروزش با کشورهای متعدد و هم مرزی اش با تمدنها و اقوام گوناگون در گذشته، همواره از حالتی ویژه و غیرطبیعی نسبت به دیگر نقاط ایران بهره مند بوده و این حالت بعضا نتایجی چون دیگرگونی وضعیت سیاسی و اجتماعی نسبت به دیگر مناطق ایران به دست  می داده که کشف آثار و اشیاء و محوطه های تاریخی با انگاره هایی متفاوت با حال و روز آن روزهای دیگرنقاط ایران خود به خوبی بیانگر تفاوت فرهنگی و فراز و فرود متناوب این جغرافیای خاص از فلات ایران است.
برای روشن شدن موضوع، مثالی دم دست تر شاید راهگشا باشد.
شروع جنگ در ایران طبق تقویم رسمی جمهوری اسلامی که در سازمان ملل متحد نیز ثبت شده،سی و یکم شهریور 59 است با پرواز جنگنده های عراق و بمباران بخشهایی از مناطق مسکونی و نظامی کشورمان. حال آنکه بر اساس شواهد و مستندات موجود از فردای پیروزی انقلاب اسلامی مردم آذربایجان غربی بویژه ارومیه وارد یک جنگ تمام عیار در جبهه های شمال تا جنوب پهنه خود در مواجهه با گروهک های مختلف ضدانقلاب شده اند. بازهم همان تقویمهای رسمی جمهوری اسلامی که پایان جنگ و آتش بس را سال 67 می دانند، هشت سال به آذربایجان غربی ارفاق کرده اند و مردم و نظامیان این استان را تا نیمه دهه هفتاد درگیر جنگ و خونریزی در جبهه های مرز غربی خود دانسته اند.
هیچکس منکر این نیست که این نبرد خونین در مرزهای غربی و شمال غرب ایران و بر پیشانی این منطقه کشور یعنی آذربایجان غربی هنوز که هنوزاست تمام نشده و ماهی و هفته ای نیست که جوان سرباز یا درجه دار یا پیشمرگ یا عشایری در مرزها در حین دفاع از تمامیت ارضی جمهوری اسلامی در خونش نغلتد و بر دوش مردم در خیابان امام یا میدان ایالت تشییع نشود. با این حال تفاوت نوع مرگ ها و به بیانی نوع بازتاب دادن این مرگ ها و شهادت ها در آذربایجان غربی نیز متفاوت با دیگر مناطق کشور است. شهدای شرق کشور که به مراتب انبوه تر از هم میهنان غربی و شمال غربی جان می سپارند، قربانیان مبارزه با «اشرار» لقب می گیرند اشراری که هرچند شاید( و قطعا) خارجی باشند و اجیر دست استکبار و مجهز به انواع سلاح های مرگبار و کشتارجمعی اما سربازان نیروهای نظامی و انتظامی ما حتی اگر در درگیری با قاچاقچیان گازوئیل هم به شهادت برسند شهدای جنگ و تروریسم قلمداد می شوند. قرار نیست خون هیچ انسانی پایمال شود و از دیگران رنگین تر جلوه کند، چه، آن افسر نیروی انتظامی که در درگیری با سارقین مسلح در قلب تهران نیز جان خویش را نثار می کند جایگاهش رفیع است و ماجور دستگاه حق تعالی(انشاء الله)، اما بزرگ کردن اینچنین بعد امنیتی یک استان با وجود اینهمه پتانسیل تاریخی و صنعتی و کشاورزی و معدنی و گردشگری در مقابل خفیف جلوه دادن جنگ مدام و تن به تن در نوار مرزی سرتاسر شرق کشور آیا قضاوتی غیرمنصفانه نیست؟
به هر تقدیر، چونین پیشامدهایی که در تاریخ این سرزمین چه غیرمنتظره و ناگزیر، چه در سایه ضعف حکومت مرکزی و چه با ورود اختلافات غیرمرتبط با مردم و منطقه آذربایجان غربی به داخل آن، حادث شده،باعث بروز یکسری رفتارهایی اند که اصل و اساس سیستم اقتصادی و گردش مالی مردم را تحت تاثیر خود قرار داده است.
 نگاهی به یک دهه اخیر حیات مردم این سامان، با وجود ثبات نسبی بوجود آمده در آن نشان می دهد نه تنها این حس «ناامن پنداری» ارومیه ای ها فروکش نکرده بلکه جلوه خود را به شکلی به روز و مدرن تر نیز بروز می دهد که نمونه اش را می توان این روزها به شکل فزاینده ای در باغات و زمینهای حاصلخیز اطراف شهر  دید.
با افزایش حملات هوایی رژیم بعث عراق در اوایل دهه 60 به مناطق مسکونی ارومیه، غالب ساکنین این شهر بار و بندیل خود را به قصد اقامت در روستاهای اطراف و مناطق حاشیه ای که احساس می کردند از لحاظ دید دشمن در وضعیت امن تری قرار دارد، بستند. یک تفکر عامیانه معتقد بود هواپیماهای عراقی دید بهتری نسبت به سقف های شیروانی دار خانه ها(غالب خانه های ارومیه شیروانی دار بود) به دلیل درخشش و انعکاس نور خورشید دارند و این مناطق را بمباران می کنند، بنابراین چاره را در مهاجرت به روستاها و اقامت در خانه های کاهگلی و خانه باغها دیدند.
تا پیش از این نیز ارومیه ها به داشتن دو خانه شهره بودند و به نوعی اغلب خانوارهای این شهر علاوه بر منزلی در یک نقطه شهر یک خانه باغ کوچک در روستا(حتی شده روستای آبا و اجدادیش نباشد) برای گذران روزهای بلند تابستان و نزدیکی به محل کشت و زرع و احتمالا نظارت بر عملکرد کارگران و نحوه داشت و برداشت محصولات یا مشارکت در این امر کنار می گذاشتند. این خانه باغ گرچه بعنوان بخشی از زندگی و روزمرگی خانواده ها و جزو ضروریات به حساب می آمد اما جنگ و بمباران شهری و پناه بردن مردم به این خانه های کاهگلی باعث بوجود آمدن پیوند عمیق ارومیه ها و خانه باغهایشان شد.
با گذشت زمان و رونق بازار انگور و کنسانتره و کشمش و دوشاب و بویژه کمیاب شدن این محصولات استثنایی باغات ارومیه، زمینها و باغات اطراف شهر بویژه حاصلخیزترین و معروف ترین مناطق آن یعنی حوزه بکشلوچای و باراندوزچای رشد و ترقی چشمگیری از لحاظ قیمت به دست آوردند.
با ورود واسطه ها به بازار خرید و فروش این باغات رقمهای نجومی بر اتیکت قیمت آنها بویژه اراضی قرار گرفته در جاده اصلی امامزاده که موضع اصلی این نوشتار است ثبت شد.
هم اکنون جاده امامزاده بعنوان پررونق ترین منطقه از این لحاظ شاهد سربرآوردن ساختمانهای ویلایی مجلل که در بسیاری از شهرهای بزرگ نیز نمونه اش یافت نمی شود شده که همگی ناشی از افزایش سرسام آور قیمت املاک این نواحی است.
با معامله چندی پیش یک قطعه باغ متعلق به یکی از سرمایه داران بنام ارومیه به قیمت 750 میلیون تومان( به گفته منابع آگاه این باغ به دلیل موروثی بودن با قیمت بسیار پایین تر از قیمت واقعی به فروش رفت)بحث قیمتهای نجومی این باغات وارد فاز جدی تری شد.
در حال حاضر گفته می شود هر طناب باغ در جاده اصلی منتهی به روستای امامزاده ارومیه 200 تا 250 میلیون تومان معامله می شود(هرطناب در مقیاس مساحت ارومیه نزدیک نیم هکتار است، هر دو و نیم طناب را به صورت تقریبی یک هکتار می گویند) این در حالی است که تقریبا هیچ باغ اطراف جاده اصلی کمتر از 4-5 طناب نیست! با این فرض و نگاهی به ساختمانها و ویلاهای این جاده و جاده ها و روستاهای فرعی اطراف که شامل روستاهای ایگدیر،آیدنلو،اوچ قبیرلر و ... می شود می توان به رقم های واقعا نجومی ای رسید که مردم محافظه کار و ریسک ناپذیر ارومیه در باغات خود سرمایه گذاری می کنند.البته سرمایه ای که هیچ بازگشت و توجیهی برایش نیست.
به راستی اگر ارومیه آنچنان که دیگران القاء می کنند و حقیقتا خود ما مردم نیز در این القائات بی تاثیر نبوده و نیستیم، امنیتی نبوده و حاشیه امنیت برای صنعت و سرمایه گذاری آن بوجود می آمد و بین مردم ترویج می شد، چه اتفاقاتی با این سرمایه های در گل مانده مردم می افتاد؟ کسی می تواند حساب کند چند هزار نفر از جوانان تحصیلکرده این شهر در مثلا گرانقیمت ترین صنعت مادر کشور یعنی فولاد(که گفته می شود اشتغال هر نیروی کار مستلزم یک میلیارد تومان سرمایه گذاری است) جذب و مشغول به کار می شدند. اشتغال چند صدهزار نفری در صورت وارد شدن این سرمایه ها به چرخه تولید و اشتغال در صنایع دیگر حدیث مفصل تری است که از این مجمل می توان بدان رسید.
هیچکس منکر حق تولید ثروت و انباشت سرمایه برای یکایک شهروندان نیست و دین مبین اسلام  نیز در خصوص ثروت های مشروع توصیه های مؤکدی دارد، اما به راستی سوال اینجاست که اگر سرمایه های ارومیه ای ها که در مناطقی چون جاده امامزاده،جاده بند،خیابان دانشکده، و ویلاباغهای دیگر با هزینه های نجومی و آنچنانی تلنبار شده، در مسیر سودآوری و اشتغالزایی  هزینه می شد چهره محروم استانمان چه تفاوتی با الان داشت؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از اينكه به اين مطلب نظر مي دهيد متشكريم
ياشاسين آزربايجان